اگر قبول کنیم، آموزش آنلاین می تواند در هر جا، هر زمان و برای هر فردی فعال و در دسترس باشد. باید این را هم بپذیریم که دانشجویان این فضای آموزشی میتوانند از فرهنگها و پیشینههای مختلفی باشند. بدان معنا که این دانشجویان با کولهباری از تجربه و فرهنگ وارد فضای مجازی میشوند.
در خصوص اینکه اساساً یادگیری آنلاین چیست، ایدههای مختلفی وجود دارد. کاربران و متخصصان امر در مورد اینکه این نوع یادگیری چه چیز به آنها میدهد یا خواهد داد، نظرهای گوناگونی دارند.
بررسی مسائل فرهنگی
به منظور بررسی ماهیت تأثیر فرهنگ در کلاس مجازی، ابتدا لازم است که فهم و درک فرهنگ را در بافت آموزشی روشن کنیم.
جارونپا و لیدنر خاطر نشان ساختهاند که با وجود انبوه تحقیقات درخصوص ارتباطات کامپیوتر محور و ارتباطات بین فرهنگی، هنوز جای پژوهشی درخصوص "ارتباطات کامپیوتر محور بین فرهنگی" بسیار خالی است.
آنها مانند بسیاری دیگر، چارچوب تحلیلی خود را از کتاب با ارزشش هافستد تحت عنوان "پیامدهای فرهنگی"، که در حال حاضر مورد استناد بسیاری از محققان است و در سیستمهای آموزشی مجازی آنلاین هم کاربرد دارد، استخراج کردهاند.
هافستد با نظر به کتاب کلاچون، تعریفی کوتاهی از فرهنگ ارائه میدهد. او میگوید: در برنامهریزی جامع و اجتماعی، ذهن اعضای یک گروه یا یک موضوع را از گروه یا موضوع دیگری که برایش تعیین کننده است،جدا می کند. مانند؛ ارزشها، نمادها، قهرمانان، مناسک، سبکها و...
او معقتد است؛ ارزشها در مرکز این نمودار پیازی شکل قرار می گیرند و سه عنصر دیگر، لایههای اطراف آنرا تشکیل میدهند.
هویت، از اعمالی که به تصاویر و نمادهای دوجانبه ناشی می شود شکل گرفته و به لایههای بیرونی آن پیاز بستگی دارد.
معمولاً فرهنگ به مثابهی یک مفهوم، ناظر به جوامع است، اما ممکن است برای هر نوع انسان یا گروه انسانی نیز بهکار رود. مانند: سازمان، یک شغل، یک گروه سنی، یک جنس یا یک خانواده.
هافستد میافزاید؛ جوامع، کاملترین گروههای انسانی هستند. بنابراین از اهمیت بالای برخوردارند. جوامع ممکن است شامل گروههای قومی، نژادی مختلف باشند، اما این گروهها معمولاً ویژگیهای فرهنگی مشترکی با هم دارند، آن چنان که خارجیها آنها را داری یک هویت قلمداد میکنند.
هافستد در یک پژوهش طرز نگرش کارمندان، ای بی ام را در بیش از 50 کشور مورد بررسی قرار داده است. هدف او از این پژوهش ایجاد الگوهای فرهنگی است که به اعتقاد هافستد ریشه در تاریخ دارند. الگو هایی که سبب ثبات عقاید و عناصر فرهنگی در طول زمان، مبتنی بر هنجارهای اجتماعی می شوند.
از نگاه او، تفاوت فرهنگی را باید برحسب مطالعهی تاریخ فهمید، اما این تفاوت عمدتاً از طریق مطالعهی زبان، که مشخصاً بخشی از فرهنگ محسوب میشود، بررسی میشود.
زبان امری خنثی نیست، تفکر در گروی واژهها و موضوع های خاص زبانی است. "معنی"، می تواند فراتر از واژه ها و موضوع های قرار گیرد. چرا که ممکن است این "معنا " از زبان های دیگر وارد" زبانی" شود.
با این وجود فهم و درک به واسطه انتظارات متفاوت یک زبان همواره حائز نوعی چالش است. جستجوی هافستد در خصوص الگوهای ثابت فرهنگی، او را به این شناخت رساند که هر یک از پنج بعد فرهنگ ملی ریشه در یک مسئله اساسی دارد که تمام جوامع بر آن توفق دارند، البته پاسخهای آنها بر مبنای آن تغییر میکند.
این پنج بعد عبارتند از :
- فاصله قدرت: که به راهکارهای مختلف برای مسئله اساسی بیعدالتی انسانی مربوط میشود
- کنارگیری با تردید: که با نوعی فشار و استرس در یک جامعه در رویارویی با آیندهای مبهم
در ارتباط است. - فردگرایی در برابر جمعگرایی: که با پیوستن افراد به گروهها در ارتباط است.
- مردسالاری در برابر زنسالاری: که با تقسیم نقشهای عاطفی بین زنان و مردان در ارتباط است.
- جهتگیری دراز مدت، در برابر کوتاه مدت: که با تأکید بر تلاشهای افراد چه در حال حاضر و چه در آینده در ارتباط است.
هافستد اطلاعات اولیه گزارش خود را در سال 1973 جمع آوری کرده در حالیکه این گزارش را در سال 2001 ارائه می دهد.
این امر نشان می دهد که "فرهنگ ها و خاصه فرهنگ های ملی به مرور زمان به هیچ وجه تغییر نمی کنند". این مسئله بطور ضمنی، بیانگر آن است که فرضیه های که مبنای پژوهی حاضر را تشکیل می دهند، همچنان قابل اعتماد، معتبر و کارایی دارند.
ترنر، همپدن و ترامپنارز همانند هافستد، پژوهش خود را در مورد 46 هزار مدیر در بیش از 40 کشور انجام دادند.
آنها دستکم به شش بعد متضاد در مورد فرهنگ رسیدند:
1. کلان گرایی (قوانین، کدها، احکام و تعمیمها) - خردگرایی (انتظارات، شرایط خاص و روابط خاص)
2. فردگرایی (آزادی فردی، حقوق بشر، رقابت) - جمعگرایی( مسئولیت اجتماعی، روابط هماهنگ و همکاری)
3. تخصیص (جوهردار بودن، تحلیل و تقلیل و عینی بودن) - تلفیق یا ادغامسازی (کلینگرانه، جمعی، ترکیبی و ارتباطی)
4. تحقق یافته (آنچه انجام دادهاید، ثبت و ضبط شدهها) - اسنادی (هویت، استعداد و ارتباطات شما)
5. جهت درونی (وجدان و درونیات) - جهت بیرونی (نمونهها و تأثیرات خارجی و بیرونی)
6. زمان پیوسته (زمان مسابقهای است در یک مجموعه) - زمان متقارن (زمان رقصی است موزون)
این نویسندگان در آثار اخیر خود، خاطر نشان کرده اند که فرهنگها عبارتند از تصویرهایی از جهان که در آینه چشمان اعضای آنها شکل می گیرند. پس چه کسی می گوید که ابتدا به کجا باید نگریست یا تیر نگاه را به کدام سو نشانه رفت؟
با این وجود، هیچگونه قانونی وجود ندارد. بحث، بحث تفاوت و تمایز است که خود مبنای تصمیمات مختلف (تاریخی) است.
بنابراین، فهم فرهنگ به توانایی درک و اندیشه در دو جهت بستگی دارد. این کتاب اخیر، فرهنگ را با تولید ثروت و موفقیت اقتصادی پیوند می دهد و می بایست آن را از چشم انداز اقتصاد جهانی مورد بررسی قرار داد.
در این چشم انداز تشکیل تیم و گروه از اهمیت بسزایی برخوردار است. کار تیمی یا گروهی یعنی همکاری در کلاس درس نیز حائز اهمیت است.
اما یک تیم یا یک گروه برای رسیدن به هدف غایی خود نیازمند تعادل است. کار تیمی برحسب پیامدهای مشترک آن سنجیده می شود و با محیط های آموزشی که در آنها سیستم های ارزیابی صرفاً عملکرد تک تک افراد را می سنجند و به نتیجه کار گروهی توجهی ندارند، تفاوت دارد.
هافستد و ترامپنارز، تفاسیری از فرهنگ ارائه میدهند که میتوان از آنها در بررسی فضای آموزشی آنلاین برای دانشجویان بر اساس ملیتهای آنان استفاده کرد.
چنانچه فرض بر این باشد که این محیط ابعاد ملی یک کشور را نشان می دهد، (همانگونه که هافستد به هنگام اشاره به موسسه ها به مثابه نقطه نمود فرهنگ ها از آنها نام می برد) پس ارزیابی متقابل دانشجو و موسسه به نحوی که بتوان میزان یا احتمال موفقیت آمیز بودن این تعامل (دانشجو و موسسه) را محاسبه کرد، کار چندان دشواری هم نخواهد بود.
از طرفی چالش های بالقوه در این خصوص را می توان ارزیابی کرد. آگاهی از پیشینه های فرهنگ ملی نیز امکان دسته بندی آموزش را به منظور رفع نیازهای خاص کلاس هایی که در آن دانشجویان از زمینه فرهنگی مشترک برخوردار هستند را تسهیل می کند.
البته در آموزش جهانی فضای مجازی، دستیابی به همخوانی کامل درمیان دانشجویان بسی دشوار است. چرا که ممکن است ملیتی غالب باشد. با وجود این بعید است که در کلاس درسی به طور کامل از فرهنگ ها و ملیت ها مختلف خبری نباشد.
هافستد تاکید می کند، از آن جا که ابعاد موردنظر او در سطح یک فرهنگ پخش شده است، حتی یک گروه از یک ملیت در فضای آموزشی مجازی می تواند برحسب تفسیر و یا انتخاب کنشی خاص، تفاوت قابل ملاحظهای با گروه دیگر داشته باشند.
به عنوان مثال، یک ملیت ممکن است از ویژگی های اساساً فردگرایانه برخوردار باشند، همچنین در این گروه ممکن است؛ افرادی باشند که در عمل به رفتارهای جمعی تمایل داشته باشند.
یکی از مزایای آموزش آنلاین آن است که مکان خاصی نیاز ندارد یعنی دانشجویانی که در خانه نیستند، نیز میتوانند از این آموزش بهرهمند شوند.
این امر شامل آن دسته از افرادی می شود که به قول هافستد به فرهنگ یک کشور تعلق دارند و هم افرادی را دربر می گیرد که هرگز به آن کشور پا نگذاشته اند، و به کشور دیگری تعلق دارند.
علاوه برآن، آموزش آنلاین، آن دسته از افرادی را دربر می گیرد که ممکن است در نتیجه جهانی شدن اقتصاد به لحاظ ملی و جغرافیایی از میراثی ترکیبی برخوردار باشند. یا افرادی که در فرهنگ آموزشی خاصی پرورش یافته اند. اما با وجود آن متعلق به نسلی هستند که به دلایل قومی یا دینی و یا. . . به فرهنگ ملی و جغرافیایی وابسته هستند.
از برداشتهای دیگری که میتوان از تفاسیر هافستد و ترامپنارز درخصوص فرهنگ استنباط کرد، آن است که بنابر تحلیل این دو نفر، فرهنگ ملی ازلی است و ارزیابیهای دیگر از فرهنگ و خرده فرهنگ را کنار میزند.
به عنوان مثال؛ جدا از گروهبندیهای موجود، در سازمان های بزرگی چون IBMکه هافستد پژوهش خود را در آنجا انجام داده است، نمونههایی از فرهنگها و پیمان های مشترکی وجود دارند که رشد کردهاند.
همچنین، فرهنگهای حرفهای که ممکن است، شرکتها را تغییر دهند. (مانند وکلا یا حسابداران) یا اینکه میتوانند در خود ملت پدیدار شوند و حتی ممکن است خرده فرهنگهای درون یک ملت، کنار گذاشته شوند.
موضوع های فرهنگی ملت محور و جغرافیا محور چندان توانایی رویارویی با ناهماهنگی کلاس های آموزش مجازی جهانی را ندارند. چرا که این رویارویی مستلزم فهمی بدون مکان(فهم سیال) است.
جایگاه زبان در تعریف فرهنگ
هافستد بر این باور است که زبان خنثی نیست. چرا که هم پرورشدهنده و هم انتقالدهنده فرهنگ است.
ادلی اندیشمند دیگری به این نکته اشاره میکند که چگونه آنچه با زبان انجام میشود، توسط "مجموعه تفاسیر"، "دیدگاههای شخصی" و " دشواری های بینشی" معین و مشخص می شود.
ایدهها تنها در صورتی بیان میشوند که زبان واژهی مناسب برای بیان آنها را داشته باشد. همچنین، پیدایش واژه در زبان میتواند، ایدههای جدید تولید کنند.
بنابراین به نظر میرسد که فرهنگ محیط آموزش مجازی را باید با توجه به توانایی زبانی دانشجویان و آشنایی آنها با زبان تعلیم و آموزش محیط آموزشی مجازی، بررسی کرد.
استفادهی از حداقل استانداردهای زبانی در محیط های آموزشی مجازی نظیر آزمونهای تافل و IELTS نشان میدهد که در واقع اگر دانشجویان در زبان محیط آموزشی مجازی با هم رقابت کنند، میتوانند در محیط آموزشی مجازی به نحو مؤثری شرکت کنند.
اما، این امر میتواند تا اندازهای دشوار باشد. همانگونه که محققانی چون وندن براندن و لامبرت خاطر نشان میکنند، ممکن است زبان را بجای آنکه در جایگاه وسیع ارتباطات قرار دهند به عنوان یک پدیدهی ماشینی و فنی قرار دهند.
در این راستا دو مسئله پیچیدهی دیگر باقی میماند:
نخست آنکه تفاوت بسیاری بین دانش "واقعی" زبان بر حسب واژه، مانند؛ لغت، ترکیب و غیره، با دانش "تجربی" زبان که مستلزم فهم نحوهی کاربرد زبان در بافت جامعه است، وجود دارد.
این مسئله شامل توانایی تفسیر اطلاعات "تشابه زبانی" است. یعنی اطلاعات غیرشفاهی، که در بعضی ادبیاتها به "سرنخهای غیرشفاهی" معروف است.
این سرنخها جزئیات مربوط به زبان بدنی(زبان حرکات بدن- ایما و اشارات) و بیان صوتی را برای ما آشکار می سازند.
علاوه برآن، بافت را نمیتوان به "بافت واقعی و عینی" مثل؛ "کلاس درس" یا "فروشگاه" محدود کرد.
این بافت به حسب سن یا جنس افراد و جزئیات دیگر مثل نیت، مقصد، تعامل و غیره متفاوت است. رقابت واقعی زبانی اغلب به رقابت کارکردی منتهی نمیشود.
دوم آنکه، زبان"اول" به عنوان اولین زبان آموخته میشود و بنابراین فرد نسبت به زبان دیگری آگاهی ندارد.
درعین حال زبان دوم یا زبانهای بعدی را نمیتوان از یک نقطهی مجزا فراگرفت. هر زبانی، غیر از زبان اول، بیشک تحتتأثیر زبان ها، فرضیه ها و دانش ذهنی و زبانی قبلی فرد قرار میگیرد.
بر اساس نوع زبان، مسائلی وجود دارد که نیازمند تفسیر و نیز دارای چالشهایی که باید رفع گردند. بخصوص اگر وجه اشتراک های نظیر، واژه ها یا عبارات یکسان بین زبان ها موجود باشد.
در ابتدا، زبان به مثابهی ورود به فرهنگی خاص آموخته میشود، و سپس با عملکرد و زبان بدنی و غیره در میآمیزد. و با هدف ورود و فرهنگی شدن پا به یک واقعیت زیستهی خاص میگذارد. یعنی فرایند اجتماعی شدن را طی میکند.
با این همه، زبان به دلیل ارتباطش با فرهنگ به مثابه "کد" در نحوه تفکر افراد و پیش زمینه های فرهنگی ظاهر شده و همواره در پژوهشهای مختلف به عنوان یکی از چندین شاخصهی تمایز فرهنگی مدنظر بوده است.
گودفالو و دیگران در یکی از پژوهشهای مربوط به مسائل فرهنگی آموزش مجازی، به منظور استقرار و تثبیت دانشجویانی که به لحاظ فرهنگی متفاوت هستند از سخنگوی محلی به عنوان شاخصه و نشانه استفاده کردند.
آنها باید مسئلهی دیگر را هم در نظر بگیرند و آن شیوهای است که دانشجویان با آن رفتار زبانی خود را طبقهبندی میکنند (تفاوت های فرهنگی).
به عنوان مثال، چگونه میتوان دانشجویی را که در فرهنگی خاصی متولد شده و تحصیلات ابتدایی را در همان فرهنگ گذرانده و حال به هنگام تحصیلات عالی، هم زبان فضای آموزشی را به عنوان زبان اول و هم فرهنگ شهروندی آن را اقتباس و کسب کرده است؟
شواهد مربوط به کلاس حضوری نشان میدهد که این سؤال پیچیده است. به عنوان مثال، وودرو و شام، تمایلات یادگیری اولین نسل دانش آموزان چینی در منچستر را بررسی کردند.
آنها مشاهده کردند که این دانش آموزان بین دو فرهنگ، زبان انگلیسی و کانتونی شناورند و معتقدند که باید خود را به خوبی "با هر دو فرهنگ" سازگار کنند.
ظاهراً آنها در یک کلاس درس می خواندند، اما رفتار، احساسات و سلیقه های آنها متفاوت بود. چرا که هنجارهای آموزشی چینیها با قواعد انگلیسی ها فاصله بسیاری داشت.
پژوهشدرخصوص مسائل فرهنگی ارتباطات و کامپیوتر محور
احتمالاً به دلیل فشارهای اقتصادی بر سر راه تولید محصولاتی که میتوان آنها را به سراسر جهان صادر کرد، مسائل مربوط به تمایزات فرهنگی به طور گستردهای به حسب طراحی آنها در فضای آنلاین مورد بررسی قرار گرفته است.
البته تعامل کاربران در صفحهی نمایش، در مقایسه با رفتار اجتماعی آنان در یک کلاس مجازی، بهتر مورد بررسی قرار گرفته است.
این پژوهش عمدتا بر ایجاد پارامترهایی برای نسخه سازی و تعیین پارامترهای ایده آلی برای استفاده در گروه های تک فرهنگی (اغلب در بافت های تجاری یا اقتصادی) مبتنی است.
همانطور که اشاره شد کلاس آموزش مجازی به لحاظ فرهنگی همخوان است. از نگاه بورگز، ولیج و اسکریونر این امر سبب بروز چالش در فرهنگ میشود. برای مثال؛ رویکردهایی مانند نسخه ساز را نمیتوان به نحو مؤثری در مورد سیستمهای مشترک بین کاربران فرهنگهای مختلف بهکار برد.
چون آنها بر تمایزاتی مبتنی هستند که بین فرنگها وجود دارند و نسخه های خاص همان فرهنگها را تولید میکنند.
آنها همچنین بر این باورندکه در تفسیر فرهنگ به مثابهی یک پدیده و ویژگی های ملی آن باید انتقادگرایانه مورد بررسی قرار گیرد. چرا که آنها به انحاء مختلف، دست آورد تعامل با فرهنگهای دیگر هستند.
آنیبر و دیگران این مسئله را دوباره بازبینی می کنند. کشور مورد مطالعهی آنها یعنی بوتسوانا، مستعمره بریتانیا بوده و بیشک عناصر فرهنگی استعمارگران هنوز در آنجا بر جای مانده است.
آنها بر این بارورند که این کشور درون مرزهایش بیش از 14 گروه قومی و نژاد های اصیل وجود داشت که هر یک زبان و بافت فرهنگی خاص خود را داشتند.
مردم این گروهها به زبان محلی و ملی خود یعنی ستسوانا و انگلیسی صحبت میکردند. شاید تعجب کنید اگر بگوییم، هیچ اشتراکی بین افراد جامعه محلی و جامعه پژوهش آماری انجام شده، وجود نداشت.
هر چند توافق شدیدی در مورد تمایل به یک وسیلهی ارتباطی محلی وجود دارد. اما با این وجود هیچ توافقی مبنی بر استفاده از زبان محلی وجود ندارد. حتی زبان محلیای که در سطح کشور پذیرفته شده است، برای اغلب کاربران پذیرفتنی نیست. چرا که به لحاظ ملی، اقتباس زبان محلی برای اغلب کاربران مورد قبول نبود.
از نگاه بورگس ولیج و سکریونر بافت های فرهنگی صرفاً محلی نیستند، بلکه می توانند از طریق زبان، چندین فرهنگ را دربر بگیرند. به عنوان مثال، لزومی ندارد فردی ایتالیایی باشد تا معنای "پیتزا"، "موزارلا" (نوعی پنیر نرم ایتالیایی) و یا "پیپرونی" که نوعی سوسیس شکم پر است را بداند.
با وجود نظریه و راه کار، آنیبر و دیگران جهت ایجاد وجهی مشترک که قابل فهم و پذیرش باشد در یک گروه بین فرهنگی نمی تواند تمایزات را از میان برداشت.
اما می توان این تفاوت ها و تمایزات فرهنگی و تفسیری را شناسایی کرده و مفاهیم مشترک جدیدی را خلق کرد.
راه کار مزبور برمبنای پژوهش های پیشین آنها در سال 1998 بدست آمده است. بنابراین راه کار پشتوانه تعامل و تبادل در گروههای اموزشی مجازی آن است که این گروه ها به لحاظ فرهنگی ترکیبی باشند.
اور در پژوهش خود به اینکه چگونه کاربران فرهنگهای مختلف از یک صفحه وب آموزشی استفاده میکنند و آن را تفسیر میکنند، اشاره میکند. او ر این باور است که، کاربران با پیوند یک موضوع به بعضی از ارزشهای فرهنگی، برای هر عنصر، یک مدل فرهنگی میسازند.
سپس بر طبق این چارچوب و مدل سازی، فهم و انتظار خود را از آن عنصر تنظیم میکنند. ارزش فرهنگی بر فهم فرهنگی مشارکت کنندگان در یک کشور و بر تجربیات آموزشی و اجتماعی گذشتهی آنها مبتنی است.
ری بورن و دیگران معتقدند؛ فرهنگ ملی، تجربه و فناوری با هم از طریق تعامل در فضایی آموزشی مجازی، فرهنگ سومی را میسازند.
این فرهنگ سوم برخاسته از تعامل بین فرهنگی است. هنگامی که افراد فرهنگهای مختلف عادلانه با هم ارتباط و احترام متقابل دارند. تمام مخاطبان و صاحبان فرهنگ سوم در یک معنا مشترک هستند. کیفیت و ماهیت تعاملات، جهت و میزان فرهنگ سوم را تعیین میکند.
پژوهش ری بورن و دیگران از نقطه نظر بررسی کلاس آموزش مجازی قابل توجه است. چرا که گرچه این پژوهش در بافتی سازمانی و اقتصادی انجام گرفته است، با این وجود دست آورد تلاش هایی است که همگی ناظر به شاخصه های فرهنگی یک مجموعه است.
در واقع، نرم افزاری است که هدف آن تقویت همکاری و تعامل در گروهی متنوع، نظیر جامعه است. چارچوب نظری این پژوهش برخاسته از دیدگاه حال حاضر در خصوص فرهنگ است .
آن دسته از تجربه های عمیق، مشترک و ناگفته ای که اعضای فرهنگی خاص به اشتراک دارا هستند و بدون آموزش آن را اجرا می کنند.
این تجربه ها، پیشینهای را می سازند که تمام رویدادها براساس آن مورد قضاوت قرار می گیرند.
دیدگاهی که ناظر بر وضعیتی است که هرچه در آن سازمان ها متنوع شوند بر اهمیت همکاری و ارتباطات بین فرهنگی افزوده می شود. حفظ و بهبود این همکاری مستلزم بوجود آوردن اعتماد است.
موضوع اصلی پژوهش ری بورن که بر روی آن کار کرده نرم افزار FORUM است که بر اساس، راه کارهایی برای جلب اعتماد و تقویت ارتباط بین اشخاص طراحی شده است. این نرم افزار مبنا و موضوع اصلی پژوهش است.
چراکه هدف از طراحی آن تسهیل تعاملات بین مشارکتکنندگان در یک فرهنگ، خاصه انتظارات اعضای یک فرهنگ است، هرچند که آنها به طور خودجوش نوع تعامل را برگزیده باشند.